سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

سورنا سردار دلیر مامان و بابا

سال نو پیشاپیش مبارک سورنای مامان.......

  این اخرین پستیه که قبل از شروع سال جدید برات می نویسم.چون دیگه بعد از این به اینترنت دسترسی ندارم. اونقدر بزرگ شدی که با خالت تنهایی رفتی جشن تولد یکی از دوستای خاله و حسابی رقصیدی.اومده بودی خونه هر چی بهت می گفتم چیکار کردی فقط می گفتی.رقصیدم.......ما هم با بابایی رفتیم یه گشتی تو شهر زدیم و تو یه مغازه کلی لباس تابستونی خوشگل دیدیم و حسابی برات خرید کردیم. دیروز با هم رفتیم شرکت قبلی مامان پیش همکارای مامان تا سال نو رو بهشون تبریک بگیم.کلی برای بچه ها گفتم که حسابی حرف می زنی و همه می خواستند حرف زدنت رو ببینند.حتی اسم تک تک بچه ها رو تو خونه که می گفتم تکرار می کردی.حتی اسمایی مثل حماسه یا شرمینه.اما اونجا که رفتیم انگار شو...
22 اسفند 1390

21 ماهگی و مامان داد نزن.........

سورنا داره بیست و یک ماه میشه..........یعنی فقط سه ماه دیگه تا تولد ٢ سالگی.باور نکردنیه...... مدت زیادی نتونستم اینجا رو بروز کنم چون دیگه ظهرها نمی خوابونمت.از اونجائیکه وقتی ظهر می خوابی خیلی عمیق بین ٢ تا ٣ ساعت می خوابی و دیگه شب زودتر از ١١ نمی خوابیدی که اونم اغلب با دردسر و شیطونی و نهایتشم دعوا بود.این بود که با بابایی تصمیم گرفتیم دیگه ظهرها نخوابی.وقت خوابت که میشه خیلی سخته مدام خمیازه می کشی و بد قلقی می کنی اما عوضش سر ساعت ٨ تقریبا در عرض چند ثانیه بیهوش میشی گاهی حتی جلوی تلویزیون نشسته در کنار من خوابت می بره.حتی ظهرها هم اگه از دستم دربره جلوی تلویزیون بیهوش میشی و دیگه من دلم نمیاد بیدارت کنم.تو همون زمانها که شبا بد می ...
17 اسفند 1390
1